تام هنکس بازیگر ناشناختهای نیست و فیلمهای قابل توجه مثل «نجات سرباز رایان»، «فیلادلفیا»، «جاده تباهی»، «ترمینال»، «دور افتاده» و «اگه می تونی منو بگیر» را میتوان در کارنامه سینماییاش دید و جزو معدود بازیگرانی است که دو تندیس اسکار را در خانهاش دارد، اما خیلیها که مخاطب پیگیر و جدی سینما نیستند، او را نه با عنوان تام هنکس بلکه با اسم افسانهای فارست گامپ میشناسند...
درواقع، خود ما هم تا مدتها با دیدن تام هنکس، تصویر مردی بلندقد با موهایی که انگار آرایشگرش بلد نبوده چطور آن را کوتاه کند و چهرهای که از فرط سادگی و خوشباوری به یک کودک میماند، در ذهنمان تداعی میشد و ناخوداگاه منتظر بودیم با آن لهجه جنوبی و نحوه کند و کشدار حرف زدنش به صدا دربیاید و خودش را فارست گامپ معرفی کند.
تام هنکس طوری این دو کلمه را میگفت که انگار دلیل موفقیت رویاییاش در فارست گامپ بودن اوست. تا جایی که ما هم باور کرده بودیم گفتن این اسم میتواند برای ما هم خوششانسی بیاورد.
بنابراین فکر کردم در سالروز تولد هنکس (نهم ژوییه / 18 تیر) هیچ خاطره ای از او شیرینتر از این نیست که به سراغ فیلمی از او برویم که توانست با جعبه شکلاتش قلبهای جهانیان را فتح کند و تا مدتها جمله جادوییاش روی تیشرتها، کلاههای بیسبال و بستههای شکلات جای بگیرد.
فارست گامپ با همان جعبه شکلات ساده بزرگترین راز جهان را از مادرش آموخت، اینکه آدم هیچوقت نمیداند چه چیزی در انتظارش است. همین غیر قابل پیشبینی بودن زندگی که غالبا برای همه ما بزرگترین عذاب به حساب میآید، زندگی را برای او هیجانانگیز میکرد.
بنابراین اجازه میداد طبیعت زندگی کار خودش را بکند و هر چه را خواست، در اختیارش قرار دهد. تنها کاری که او میکرد این بود که در پی هر حادثهای که برایش رخ میداد، میرفت و از هر موقعیتی که پیش میآمد استقبال میکرد. بر خلاف ما که مدام با زندگی میجنگیم و میخواهیم آنچه فکر می کنیم حقمان است، به زور به دست آوریم.
شاید به همین دلیل بود که به قول قدیمیها دست به هر چیزی میزد طلا میشد. فقط لازم بود راکت تنیس را در دست بگیرد تا به راحتی قهرمان دنیا شود و یا پایش به قایق برسد تا بزرگترین تاجر میگو شود و یا شروع به دویدن کند تا به عنوان سفیر صلح مطرح شود.
شاید اگر کسی غیر از هنکس نقش فارست گامپ را بازی می کرد، از او چیزی جز یک آدم دست و پاچلفتی و کندذهن که زیادی خوشقلب و امیدوار است، در یاد کسی نمیماند، اما هنکس به بلاهت و سادگی او نوعی بزرگمنشی و تشخص بخشید که آدم احساس میکرد فارست گامپ بودن یک موهبت خدادادی است.
درواقع هنکس از فارست مردی را ساخت که با وجود همه کمبودها و ناتوانیهایش به خود احترام میگذاشت. در جایی از فیلم مادر فارست به او میگوید فقط یک آدم احمق رفتار احمقانه میکند و به نظر میرسد هنکس به شدت به این نصیحت عمل میکند.
او هرگز در ارائه شخصیت فارست رفتار یا حرکت احمقانهای انجام نمیدهد و فقط سعی میکند واکنشهایش در حد و اندازهای باشد که از آدمی با خصوصیات فارست انتظار میرود. خودش بارها گفته فارست، چارلی چاپلینی است که نقش لورنس عربستان را بازی میکند.
خوش به حال تام هنکس که حداقل برای مدتی بجای شخصیتی قرار گرفت که بلد بود چگونه در کنار زندگی بدود، طوری که نه از آن جلو بزند و نه عقب بماند و حتی به دلیل آن هم فکر نکند. بیلی وایلدر کبیر حق داشت که میگفت «اگر دنیا فارست گامپهای بیشتری داشت، حتما جای بهتری می شد».
بنابراین اگر یک روز که روی نیمکت ایستگاه اتوبوس نشسته بودید، مردی را در کنار خود دیدید که به شما شکلات تعارف می کند و دوست دارد داستان زندگیش را برایتان تعریف کند، حتما از او و قصه زندگیش استقبال کنید، شاید او یک فارست گامپ واقعی باشد.
منبع: خبرآنلاین