خلاصه داستان :
آیزنهایم، فرزند یک خانواده نجار عاشق دختری اشراف زاده به نام سوفی می
شود. اما زمانی که به خاطر اختلاف های طبقاتی و موقعیت اجتماعی دو خانواده
ادامه این ارتباط ممنوع می شود، آیزنهایم اجباراً کشورش را ترک و برای کشف
دنیا به راه می افتد. ١٥ سال بعد آیزنهایم به کشور خود بازمی گردد در حالی
که به عنوان شعبده باز شهرتی به هم زده است. در بازگشت در می یابد که محبوب
اش سوفی در شرف نامزدی با پرنس لئوپولد ولیعهد امپراطوری اطریش-مجارستان
است. رفتار گستاخانه و متلک های سر پوشیده او سبب می شود تا پرنس لئوپولد
اجرای نمایش های او را ممنوع اعلام کند. از طرف دیگر شعله ور شدن مجدد آتش
عشق میان سوفیا و آیزنهایم سبب می شود تا مجادله ای بزرگ میان دو رقیب در
بگیرد و ...